۵۲۱- قدم زدن با مادرم در ØµÙØ§ Ùˆ مروه!

۵ ØµØ¨Ø Ø±Ø§Ù‡ Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù… .پخش ماشین را روشن کردم روی ÙØ§ÛŒÙ„ کتاب صوتی “بی بال پریدن” قیصر امین پور بود .انسان تنها پرنده ای است Ú©Ù‡ بی بال Ù…ÛŒ پرد.خاموشش کردم نه اینکه دوست نداشته باشم بشنوم Ù…ÛŒ خواستم روی یک موضوع Ú©Ù‡ ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ ذهنم رسیده بود Ùکر کنم Ùˆ برای نوشتن پردازشش کنم .ولی یادم نیامد Ú†Ù‡ بود! درسکوت بهتر Ù…ÛŒ شود تمرکز کرد تا یادم بیاید . …نه مثل اینکه امروز Ø±ÙØªÙ‡ آن ته چاه ویل اندیشه هایم !! ولی خوب Ùکر است نمی شود مهارش کرد پر Ù…ÛŒ کشد هر جا Ú©Ù‡ خاطر خواه اوست. دیروز عصر Ú©Ù‡ میامدم همسرم زنگ زد Ùˆ هماهنگ کردیم برای کاری Ú©Ù‡ هر ساله در سالگرد Ùوت مادرم به یاد او انجام Ù…ÛŒ دهیم منتهی امسال به Ø´Ú©Ù„ÛŒ بهتر Ùˆ نو انجام شد . به خانه Ú©Ù‡ امدیم تشنه بودم چای خوردم بعد از نان Ùˆ پنیر Ùˆ گوجه ای Ú©Ù‡ همسرم تهیه کرده بود.ولی باز تشنگی ول Ú©Ù† نبود.آب Ù…ÛŒ طلبید! Ø±ÙØªÙ… سر یخچال البته سر یخچال زیاد میروم ÙˆÙØªÛŒ میرسم خونه انگار اینکار خستگی ام را در Ù…ÛŒ آورد! بطری آب نبود مثل همیشه این دختر کوچیکه Ú©Ù‡ آب خور ØØ±ÙÙ‡ ای است بطری ها را خالی کرده بود Ùˆ پر نکرده بود. یک ابمیوه هلو بر Ù…ÛŒ دارم مال این جلسه توجیهی قبل از ØØ¬ است Ú©Ù‡ نخوردیم Ùˆ با خودمان اوردیم خانه. خیلی خوابم Ù…ÛŒ امد . شب قبلش با دوستی اونور آب روی اسکایپ در مورد یک بیماری کودکان ØµØØ¨Øª کرده بودم Ùˆ دبر وقت خوابیده بودم . …از خواب پریدم ظاهرا بخاطر سکسکه شدید! دختر کوچیکه برام یه لیواد آب اورد خنک نبود  ولی خوردمش!!… ۴:۳۰ بیدار شدم خیلی خوب خوابیده بودم ساعت برای ۵ تنظیم بود . خبری از تشنگی دیشب نبود.
***** Â Â Â Â Â Â Â Â Â Â Â Â Â Â Â Â Â Â Â Â Â Â Â Â Â Â Â Â Â Â Â Â Â Â Â Â *******
پیچیدم توی اتوبان. قبل از Ø³ÙØ± ØØ¬ توی اسÙند ماه زنگ زدم به زن عمویم Ú©Ù‡ Ø®Ø¯Ø§ØØ§Ùظی کنم.Ú¯ÙØª Ø±ÙØªÙ‡ روستا پیش خاله اش Ùˆ او Ú¯ÙØªÙ‡ Ú©Ù‡ تو را خواب دیده توی یه صØÙ† بزرگ با سنگهای سÙید Ùˆ بسیار نورانی.ازت سوال کرده بود پروین خانم اینجا کجاست ØŸ Ùˆ تو Ú¯ÙØªÙ‡ بودی Ú©Ù‡ عباس پسرم من رو اورده به ØØ¬… وقتی این را شنیدم اتش Ú¯Ø±ÙØªÙ… بی شعله! وقتی بی بال پریدن Ù…ÛŒ شود ØØªÙ…ا بی شعله سوختن هم شدنی است .تکلی٠معلوم بود باید ØØ¬ را با هم انجام Ù…ÛŒ دادیم . همراه شدیم با هم . از مسجد تنعیم شروع کردیم برای Ù…ØØ±Ù… شدن . …سعی ØµÙØ§ Ùˆ مروه! مادر کجایی؟ آها جا موندی ØŸ Ù…ÛŒ Ú¯ÙØªÛŒ Ù…ÛŒ ایستادم … تشنه ات شده بود ØŸ Ø±ÙØªÛŒ آب زمزم مزمزه کنی؟ دهانت خشک شده بود ØŸ …. باشه .. برویم . یواش برم برسی؟
- نه پسرم تو راهت رو برو من میام پشت سرت.بخاطر من سرعتت را کم نکن .
-چرا کم نکنم .اصلا این اعمال رو بخاطر و برای تو دارم انجام میدم .مادر اون چراغای سبز رو می بینی ؟ اونجا من باید هروله کنم و تند تر برم رد شدم سرعتمو کم می کنم تا برسی .
- نه من هم میام تند میام با هم میریم .
- باشه هر جور Ø±Ø§ØØªÛŒ. واجب نیست البته .برای اقایون هم Ù…Ø³ØªØØ¨Ù‡.
- نه به Ù…Ø³ØªØØ¨ Ùˆ واجبش کاری ندارم میخوام با هم باشیم خیلی وقته با هم نبودیم . Ø³ÙØ± مشهد رو یادته با هم Ø±ÙØªÙ‡ بودیم .سال ۶۷ بود Ùکر کنم . چند روز رو همش با هم بودیم
-آره یادمه چقدر خوش گذشت ØÛŒÙ نشد Ú©Ù‡ تکرار بشه .زود Ø±ÙØªÛŒ. ØØ§Ù„ا هر جور Ø±Ø§ØØªÛŒ. پات درد نمی کنه ØŸ
-نه عزیزم . پاهام Ù…ØÚ©Ù…Ù‡ قلبم ضعی٠بود Ùˆ از کار Ø§ÙØªØ§Ø¯ .
-مادر Ù…ÛŒ دونی اینجا هاجر راه Ø±ÙØªÙ‡ . Ù…ÛŒ دونی ما داریم خودمونو وصل Ù…ÛŒ کنیم به هاجر . به یک زن . به یک سعی کننده . تو چقدردویدی ØŸ چقدر راه Ø±ÙØªÛŒ ØŸ خسته شدی Ù…ÛŒ دونم . پاهات درد Ù†Ú¯Ø±ÙØª ولی قلبت نکشید. الان Ú©Ù‡ دیگه راه نمیری.ØØ³Ø§Ø¨ÛŒ Ø§Ø³ØªØ±Ø§ØØª Ù…ÛŒ Ú©Ù†ÛŒ.مادر اونا رو میبینی؟هندی اند ØŸ نه Ùکر کنم پاکستانی باشن. ØØ§Ù„ا هر Ú†ÛŒ. دعا Ù…ÛŒ خونن Ùˆ هنگام بردن نام خدا دستشان را از پیشانی تا روی بینی Ù…ÛŒ کشند .Ú†Ù‡ جالب است! اینهم ادابی است.
-مسلمانند؟
- اره مادر مسلمونن. غیر مسلمون Ú©Ù‡ اینجا نیست. خوب ØÙ‚ داری .اینقدر در بند اداب هستیم Ú©Ù‡ اصل را ÙØ±Ø§Ù…وش Ù…ÛŒ کنیم . راههای رسیدن به خدا به اندازه همه انسانهای روی زمینه . جاده Ø§Ù†ØØµØ§Ø±ÛŒ نیست Ú©Ù‡ . راستی مادر موقع طوا٠کجا Ø±ÙØªÙ‡ بودی ØŸ ندیدمت!
-بودم عزیزم.من همیشه در طوا٠بودم طوا٠عشق.
- آخه خیلی دلم می خواس شونه به شونت طوا٠کنم .
-پشت سرت بودم هواتو داشتم.Ú¯ÙØªÙ… تو ØØ§Ù„ خودت باشی.
- آره خیلی تو خودم بودم زمزمه Ùˆ ذکرهای از ته دل Ùˆ تنها خیلی ØØ§Ù„Ø´ بیشتره تا این دعاهای دسته جمعی Ú©Ù‡ یکی موخونه Ùˆ بقیه هم معنیش را دانسته Ùˆ ندانسته تکرار Ù…ÛŒ کنن.سکوت Ùˆ ØØ§Ù„ دیگراه را هم مغشوش Ù…ÛŒ کنن. یک Ø³Ø¨ØØ§Ù† الله Ú¯ÙØªÙ† ساده خیلی دل رو نزدیک Ù…ÛŒ کنه تا یه دعای  طولانی کلیشه ای Ùˆ توصیه شده برای صواب.مادر راستی تشنت نشده؟ بریم آب زمزم بخوریم.
- نه دارم زمزمه هاشو گوش میدم.
- زمزمه های چی رو ؟
-زمزمه های زمزم دیگه !
-مگه زمزم زمزمه داره؟
-آره . چرا نداره .الان زمزم است Ú©Ù‡ هنوز زنده است Ùˆ Ù…ÛŒ جوشد . مانده تا بگوید سعی ØµÙØ§ Ùˆ مروه برای ÛŒØ§ÙØªÙ† این آب بوده است . تلاشی یک مادر برای زنده ماندن یک ÙØ±Ø²Ù†Ø¯!
-اره راست میگی مادر! من هم زمزمه هاشو می شنوم  ولی باید تشنه باشی تا بهت بچسبه . بره تو وجودت.
-مگه تشنه نیستی؟
- نمیدونم….شاید…. نه Ùکر کنم هستم !
- تشنه نباشی زمزمه های زمزم رو نمی شنوی. ØÙˆØ§Ø³Øª باشه !
-آب دریا را اگر نتوان کشید هم بقدر تشنگی باید چشید …مادر راستی میخوای در طوا٠زنان (همون نسا) بریم دستت رو بزنی به ØØ¬Ø± الاسود؟
-نه عزیزم. مزاØÙ… دیگران Ù…ÛŒ شیم .دورشان را بهم Ù…ÛŒ زنیم. درسته Ú©Ù‡ یک مدار دورتر Ùˆ نزدیکتر ÙØ±Ù‚ÛŒ نداره درسته Ú©Ù‡ وقÙÙ‡ ای Ú©ÙˆÚ†Ú© هم در طوا٠هم اشکال نداره . درسته Ú©Ù‡ اصل به اینه Ú©Ù‡ با مردم توی مدار باشی ولی دلم نمیاد طر٠توی ØØ§Ù„ خودشه من هلش بدم Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ خوام دستم را به ØØ¬Ø± الاسود بزنم.
-اینبار با هم باشیم مادر! چقدر خوبه اینجا میتونیم دوش به دوش و پشت به پشت مادرمون،دخترمون ،همسرمون توی یه مدار باشیم . دیوار نکشیدن بینمون !
- جا موندی مادر ! آب میخوری؟
-نه عزیزم خودت بخور.
بطری اب روی صندلی ماشین را بر Ù…ÛŒ دارم Ùˆ قلپی Ù…ÛŒ نوشم .منتطرم برسم به جایی برای نماز ØµØ¨Ø Ø¨Ø§ÛŒØ³ØªÙ…. از خانه وضو Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ ام .
- بریم مادر ØŸ چقدر خوبه Ú©Ù‡ با من هستی.اصلا ØØ¬ وصل است به مادر Ùˆ عشق مادری Ùˆ زن! راستی مادر میشه ادم دور مادرش بگرده؟ طوا٠کنه؟
-Ú©ÙØ± میگی پسر!
-نه Ú©ÙØ± چیه . Ù…Ú¯Ù‡ مادر وسیله تولد Ùˆ زایش انسان نیست؟ الله یجری الامور الا باسبابها. مگر همه انسانها از مادر زاده نمی شوند؟ پس مادر بخشی از ابزار Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ø´ است ….. کجایی مادر ØŸ دور آخر است این دور .بعد اینکه موها Ùˆ ناخن خودم را کوتاه کردم بذار موها Ùˆ ناخنت را من کوتاه کنم . باشه ØŸ مادر بودی چقدر دورت Ù…ÛŒ گشتم … مادر … مادر ….
—-
مسجدی در ورودی شهر منجیل. پیاده Ù…ÛŒ شوم. زنی در استانه در مسجد ایستاده است در تاریک روشنای صبØ. این زن کیست؟ زنی به انتظار شوهرش Ú©Ù‡ نمازش طول کشیده است ØŸ جلوتر میروم. اهه….این Ú©Ù‡ یک مجسمه است! عجب…. مجسمه زنی با کوزه ابی در دست Ùˆ در ØØ§Ù„ ریختن آب در کاسه ای!
زن….اب… زایش… زمزم… سارا… هاجر….زمزمه …..
—–
باز تشنه شدم . قلپی آب از بطری اب کنار دستم Ú©Ù‡ توی دست اندازها شلپ Ùˆ شلپ صدا میده …زمزمه Ù…ÛŒ کنه !
چشمانم خیس خیس است .
—–
- مادر راستی راضی نبودم در ان سرما و باد بیایی استقبال . تو که خودت با من اونجا بودی! دیگه استقبال برا چی اومدی؟
- نه عزیزم باید میومدم منتهی Ù…ØØ¯ÙˆØ¯ÛŒØª داشتم . خاله منیرت سبزه Ùˆ اسÙند Ùˆ منقلو Ú©Ù‡ درست کرده بودم آورد. بهت Ú¯ÙØª Ú©Ù‡ از طر٠من اورده.
- آره Ú¯ÙØª. چقدر هم شاد Ùˆ با نشاط بود.
- راستی مادر توی ÙØ±ÙˆØ¯Ú¯Ø§Ù‡ جده ندیدمت.با ما برنگشتی؟
- نه من موندم . موندم Ú©Ù‡ بیشتر دعاتون کنم…. ØØ§Ù„ا اشکاتو پاک Ú©Ù†  چرا گریه Ù…ÛŒ کنی؟ ØÙˆØ§Ø³Øª به جاده باشه .
- هیچی! راستی مادر تو Ø³ÙØ± بعدی هم با ما میایی؟
- ——
پشت میزمØÙ„ کارم نشسته ام . چقدر تشنه هستم .این نسکاÙÙ‡ Ùˆ چای صبØÚ¯Ø§Ù‡ÛŒ Ú©ÙØ§Ù نمی دهد . باید بگویم برایم آب بیاورند.
——-
سیزدهم ÙØ±ÙˆØ±Ø¯ÛŒÙ† ۷۲ مادرم کاسه ای آب پشت سرم ریخت Ú©Ù‡ من به سلامت بروم Ùˆ من بیستم ÙØ±ÙˆØ±Ø¯ÛŒÙ† سالم برگشتم در ØØ§Ù„ÛŒ Ú©Ù‡ او نبود .Ø±ÙØªÙ‡ بود.کاش بود Ùˆ کاسه ای اب از دستانش Ù…ÛŒ Ú¯Ø±ÙØªÙ… Ùˆ Ù…ÛŒ نوشیدم. به یاد همه مادران Ú©Ù‡ نیستند Ùˆ تمام قد برمی خیزم به Ø§ØØªØ±Ø§Ù… همه مادران Ú©Ù‡ زاینده عشق Ùˆ Ù…ØØ¨ØªÙ†Ø¯ Ùˆ زلال ترین عشق! دور مادرانتان بگردید ! بر دستانشان بوسه زنید. هر روز سری به انها بزنید. زنگی به انها بزنید Â ØØªÛŒ در ØØ¯ یک سلام Ùقط!
از دستانشان آب بگیرید و بنوشید و کاسه ای آب به دستشان بدهید ! زلال آب ارتباط عشق است .زمزمه زمزم هاجر است . زمزمه عشق مادر است .
———–
مادر بی تو تنها و غریبم
اطاق من بی تو چه سرده !
مادر خوب و قشنگم بدون تو دل من پر درده
ÙØ¶Ø§ÛŒ این خونه بی بوی تو هیچه
صدای تو هنوز این جا میپیچه.
ÙØ§ØªØÙ‡…
فروردین ۲۶م, ۱۳۹۳ at ۷:۳۹ ق.ظ
با سلام
خیلی زیبا بود ، چو از دل برآید لاجرم بر دل نشیند
اشکم درآمد Ùˆ برای آمرزش همه اموات بویژه مادر مرØÙˆÙ…تان ÙØ§ØªØÙ‡ قرائت کردم.
امیدوارم شما سالم و قوی باشید .
اردیبهشت ۵م, ۱۳۹۳ at ۱۱:۴۵ ق.ظ
با سلام
جناب آقای مهندس بسیار آموزنده Ùˆ در خور تامل بود این دل نوشته شما Ø› مشخص است Ú©Ù‡ پس از سالها اکه از Ùوت ایشان Ù…ÛŒ گذرد . همچنان در خاطرتان هستند.بارک الله به این مادر با پروراندن چنین ÙØ±Ø²Ù†Ø¯Ø§Ù†ÛŒ.
من به شخصه در زندگی به چیزهای دست ÛŒØ§ÙØªÙ‡ ام.Ú©Ù‡ بجز دعای پدر Ùˆ مادر با هیچ چیز مادی Ùˆ پولی نمی شد. هر Ú†Ù‡ در خصوص دعای پدر ومادر Ùˆ اثرات آن Ú¯ÙØªÙ‡ اند. Ú©Ù… است.
خداوند بیامرزاد ایشان و شما را سلامت دارد.دعای خیر شان همواره بدرقه راهتان باد.
مرداد ۲م, ۱۳۹۳ at ۹:۵۷ ب.ظ
عالی بوود…
آذر ۲م, ۱۳۹۳ at ۲:۲۹ ق.ظ
sibley@dehumanised.atoms” rel=”nofollow”>.…
ñïà ñèáî çà èÃôó….
آذر ۳م, ۱۳۹۳ at ۹:۴۴ ب.ظ
masus@propagated.aquinas” rel=”nofollow”>.…
ñïà ñèáî!!…
آذر ۶م, ۱۳۹۳ at ۱۲:۳۲ ب.ظ
capitulated@guggenheim.justly” rel=”nofollow”>.…
ñýÃêñ çà èÃôó….
آذر ۱۳م, ۱۳۹۳ at ۹:۱۰ ب.ظ
corinthians@diaghileff.editor” rel=”nofollow”>.…
ñïñ çà èÃôó….
آذر ۲۴م, ۱۳۹۳ at ۱۱:۳۴ ق.ظ
transvestitism@fitness.candour” rel=”nofollow”>.…
ñýÃêñ çà èÃôó….
دی ۲۶م, ۱۳۹۳ at ۱:۱۱ ب.ظ
communicator@poupin.contracting” rel=”nofollow”>.…
ñýÃêñ çà èÃôó!!…
دی ۲۶م, ۱۳۹۳ at ۱:۴۴ ب.ظ
marseilles@roland.handkerchief” rel=”nofollow”>.…
ñïñ!…